نوش‌دوا

آن نیشِ تو زخمی شد و بر جانم ماند
‏چرکین شد و درمانْ ز طبیبانم ماند

‏بانوی زمان آمد و تیمارم کرد
‏با درد و غم و با تب و هذیانم ماند

‏تا صبحِ شفا دوای نِسیانم داد
‏پای بغضِ حلق و نمِ چشمانم ماند

‏نوشِ دارویش دردِ تو از این تن شست
‏لیکن اثرِ زهرْ به ایمانم ماند

‏برلین، ۲‌نوامبر۲۰۲۵

باغ سرو

پاییز آمد و باز دیدم به شاخه برگان
‏چونان ردای زردی بر قامت درختان

‏برگان دلشکسته، در سوگ نوبهاران‌
‏نیمی به شاخه چسبان، نیمی به باد رقصان

‏برگ خزان و شاخه، تمثیل ما و خانه‌ست
‏در دست باد غربت، این کوی و آن خیابان

‏در باغ سرو سبزیم، در پای سرو حاضر
‏بر شاخ سرو هرگز! خاکیم تا به پایان

 

برلین، ۲۸اکتبر۲۰۲۵